ترجمه مقاله

مصحف

لغت‌نامه دهخدا

مصحف . [ م ُ / م َ / م ِ ح َ ] (ع اِ) نامه های فراهم آورده شده . (ناظم الاطباء). || کراسه . ج ، مصاحف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کراسه .(دهار) (زمخشری ). رجوع به کراسه شود. || چیزی که در او صحیفه ها و رساله ها جمع شود. (از غیاث )(از آنندراج ). مجموعه ٔ اوراقی که در یک جلد جای دهند. جلد. مجلد : این کتاب را [ یعنی قرآن را] بیاوردند از بغداد چهل مصحف بود. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ج 1 ص 5). || کتاب . کتاب آسمانی . || (اِخ ) قرآن مجید. (ناظم الاطباء) :
همه بزرگان حال از منجمان پرسند
خدایگان زمانه ز مصحف و قرآن .

فرخی .


چندین از زهاد و پارسایان بر مصلی نماز نشسته و مصحف ها در کنار بکشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 471). اگر قرآن به قول این گروه قدیم است و خدای یکی است پس قرآن با خدای دو بوند نه یکی ، و چون قرآن این آیتهای مفصل مقروء مکتوب است پس بهری از خدای تعالی اندر مصحف است . (جامعالحکمتین ص 222).
تأویل باﷲ نمودی تو را
رهبرت ار مصحف کوفیستی .

ناصرخسرو.


عثمان رضی اﷲعنه در خانه نشسته بود و مصحف در پیش نهاده قرآن می خواند. (مجمل التواریخ و القصص ).
چو تو در مصحف از هوا نگری
نقش قرآن تو را کند در بند.

سنائی .


مظلوم چون به خانه ٔ زندیق مصحفم
محروم چون ز چشمه ٔ حیوان سکندرم .

جمال الدین عبدالرزاق .


شریف معنی وحی است اگرنه در صورت
به خط و جلد ز یک نسبتند مصحف و زند.

اثیرالدین اخسیکتی .


خاک درگاهش به عرض مصحف است
جای سوگند کیان در شرق و غرب .

خاقانی .


کعبه ٔ ما طرف خم ، زمزم ما درد خام
مصحف ما خط جام ، سبحه ٔ ما نام صبح .

خاقانی .


بوسه بر سنگ سیاه و مصحف روشن دهم
گرچه چون کوثر همه تن لب شود اجزای من .

خاقانی .


آتش ز من بنهفت دم کز زندخوانم دید کم
مصحف ز من بگریخت هم کز اهل ایمان نیستم .

خاقانی .


سوگند می خورد که نبوسد بجز دو جای
یا مصحف معظم یا سنگ کعبه را.

خاقانی .


مصحف و شمشیر بینداخته
جام و صراحی عوضش ساخته .

نظامی .


هرگز ندید هیچکس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی .

عطار.


سالها گوید خدا آن نان خواه
همچو خر مصحف کشد ازبهر کاه .

مولوی .


شبی در خدمت پدر نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز در کنار گرفته . (گلستان ).
شاهدی در میان کوران است
مصحفی در سرای زندیقان .

(گلستان ).


از حقیقت به دست کوری چند
مصحفی ماند و کهنه گوری چند.

اوحدی .



خط خوبان غنیم عاشق پرآرزو گردد
که یارب کرد نفرینش که مصحف خصم او گردد.

محسن تأثیر (از آنندراج ).


- امثال :
مثل مصحف در خانه ٔ زندیق . (امثال و حکم دهخدا).
نامه ٔ مانی کجا چون مصحف قرآن بود ؟

معزی .


- مصحف امام ؛ نام قرآن و مصحفی است که به نام عثمان معروف است و متداول به نام مصحف یاد کرده شود، و آن به خط عثمان نیست و به غلط گمان برده اند که به خط عثمان بوده است بلکه به خط زیدبن ثابت نوشته شده بود، و برخی گفته اند اظهر آن است که مقصود از مصحف امام هر قرآنی است که طابق النعل بالنعل از روی آن نوشته و تدوین شود و مشابه با قرآنی باشد که عثمان برای شخص خود در مدینه تهیه و فراهم آورده بود و مانند آن قرآن چند قرآن دیگر فراهم آورده به مکه و شام و کوفه و بصره فرستاد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- مصحف بغلی ؛ قرآن کوچک جیبی . (ناظم الاطباء). قرآنی که اوراق کوتاه داشته باشد، چنانچه در بغل نگاه توان داشت . (آنندراج ) :
عزیزدار دل پاره پاره ٔ ما را
که شمع را پر پروانه مصحف بغلی است .

صائب (از آنندراج ).


- مصحف خوردن ؛ کنایه از قسم به مصحف خوردن ، مثل قرآن فروخوردن . (آنندراج ) :
عارضش را زخم کردی باز منکر می شوی
جای دندان است پیدا مدعی مصحف مخور.

محمدسعید اشرف (ازآنندراج ).


- مصحف سپید گشتن (شدن ) ؛ نشان قیامت است . (از آنندراج ) :
بر خط زدی تراش جهان در ندامت است
مصحف سپید گشت نشان قیامت است .

؟ (از آنندراج ).


- مصحف سجاوندی ؛ مصحفی که آیات او را موافق سجاوندی که نام کتابی است در علم قرائت به شنگرف و آب طلا نوشته باشند و این کنایه از مزین و مکلف است . (آنندراج ).
- مصحف گردون ؛ فلک . آسمان :
از مصحف گردون ار پنج آیت زر کم شد
آمد پر طاووسش دیدار به صبح اندر.

خاقانی .


- مصحف مُذَهَّب ؛ قرآن مذهّب یعنی مطلا. (از آنندراج ) :
دین باخت هرکه دولت دنیا بر او فزود
مصحف ز بیم دزد مذهّب نکرده ام .

میر محمدعلی رایج (از آنندراج ).


- مصحف نوشتن ؛ قرآن نوشتن : اغلب و اکثر قوت او از اجرت کتابت قرآن بود، پیوسته مصحف نوشتی . (لباب الالباب چ نفیسی ص 43).
- مصحف یاقوت ؛ قرآن به خط یاقوت . (ناظم الاطباء). کنایه از مصحف به خط یاقوت که نام خوشنویس قرن هفتم هجری است . (از آنندراج ) :
لبش نوشته حدیثی به خط ریحانی
که من به مصحف یاقوت هم سخن دارم .

حکیم الملک شهرت (از آنندراج ).


ترجمه مقاله