ترجمه مقاله

مصدری

لغت‌نامه دهخدا

مصدری . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) متعلق ومنسوب به مصدر. (ناظم الاطباء). رجوع به مصدر شود.
- وجه مصدری ؛ در دستورهای قدیم ، فعلی را می گفتند که به صورت اسم (مصدر) درآمده باشد و غالباً متعاقب صیغه ٔ مطلوب یکی از افعال بایستن ، یارستن ،توانستن ، خواستن ، شایستن و... درآید، چون : نخواهم شنیدن ، نیارم گفتن ، نتوانم رفتن ، نباید بستن . در استعمال این صورت در قدیم بیشتر مصدر کامل به کار بوده است ولی امروزه بیشتر با مصدر مرخم یا مخفف به کار می رود: نباید گفت ، نشاید شنید، نیارست دید، نخواهد رفت و... :
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت .
ترجمه مقاله