ترجمه مقاله

مصروف

لغت‌نامه دهخدا

مصروف . [ م َ ] (ع ص ) بازگردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برگردانده شده . (یادداشت مؤلف ). معطوف بکاربرده شده . بکاررفته : تعاقب هردو [ شب و روز ] بر فانی گردانیدن جان ... مصروف است . (کلیله و دمنه ). و همت وی [ شاپور ] همه ساله مصروف بودی به گشایش جهان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 72).
التفات از همه عالم به تو دارد سعدی
همتی کآن به تو مصروف بود قاصر نیست .

سعدی .


معروض داشتند که بی شک همت حضرت عالی بر اعلای معالی دین و مراسم شرع سیدالمرسلین ... مصروف است . (ظفرنامه ٔ یزدی ج 2 ص 383). || (مأخوذ از تازی ) صرف شده و خرج شده . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ).
- مصروف داشتن ؛ صرف کردن . خرج کردن . به کار بردن .
- || معطوف داشتن . متوجه ساختن : آنکه سعی برای مصالح دنیا مصروف دارد زندگانی بر وی وبال باشد. (کلیله و دمنه ). همت به جانب ایشان مصروف دار. (گلستان ص 20).
- || برگرداندن . بازگرداندن . دفع کردن . (از یادداشت مؤلف ) : دست نوایب زمانه از این دولت قاهره روزگار همایون مصروف و دور دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 2). و عین الکمال از این دولت که عین کمال است مکفوف و نوایب زمان از این درگاه باجلال مصروف دارد. (لباب الالباب چ نفیسی ج 1 ص 10).
- مصروف گردانیدن ؛ به کار بردن . صرف کردن . مصروف کردن . برگماشتن : تا همت به تحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. (کلیله و دمنه ).
|| شراب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، مصاریف . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله