ترجمه مقاله

مصر

لغت‌نامه دهخدا

مصر. [ م ِ ] (اِخ ) نام قسمت قدیم پایتخت مصرکه پس از احداث قاهره ٔ معزیه در 358 هَ . ق . توسط جوهر سردار المعزلدین اﷲ در شمال یا شمال شرقی آن ، به شهر جدید یعنی قاهره پیوسته شد و اینک به مجموعه ٔ شهر قدیم و جدید قاهره گفته می شود. خرابه های ممفیس ، پایتخت قدیم مصر در دوران فراعنه ، در دو فرسنگی جنوب قاهره است . (از سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 285 حواشی و تعلیقات ) : از آنجا [ اسکندریه ] میوه ٔ بسیار به مصر آورند به کشتی . (سفرنامه ص 70). و از مصر تا قیروان صدوپنجاه فرسنگ باشد. (سفرنامه ص 71). چون از جانب شام به مصر روند اول به شهر قاهره رسند چه مصر جنوبی است . (سفرنامه ص 74). میوه و خواربار شهر [ تنیس ] از رستاق مصر برند. (سفرنامه ص 66). صفت شهر مصر و ولایتش ، آب نیل از میان جنوب و مغرب می آیدو به مصر می گذرد و به دریای روم می رود... این آب ازولایت نوبه می گذرد و به مصر می آید. (سفرنامه ص 68).
هست آسیه به زهد و زلیخا به ملک از آنک
تسلیم مصر و قاهره بر قهرمان اوست .

خاقانی .


با وجود چنین دو حجت شرع
ری و خوی کوفه دان و مصر شمار.

خاقانی .


مصر و بغداد است شروان تا در او
هم زبیده هم زلیخا دیده ام .

خاقانی .


روزی از این مصر زلیخاپناه
یوسفیی کرد برون شد ز چاه .

نظامی .


- مصرالقدیمه ؛ محله ٔ قدیم واقع میان جامع عمرو ساحل راست نیل . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله