ترجمه مقاله

مصقل

لغت‌نامه دهخدا

مصقل . [ م ِ ق َ ] (ع اِ) ابزاری که بدان جلا می دهند و صیقل می زنند و زنگ چیزی را می زدایند، و بزداغ نیز گویند. سو. (ناظم الاطباء). سوهان . مهره . ج ، مصاقل . (یادداشت مؤلف ) : آئینه ٔ زنگ آلود دلها به مصقل هدایت جلا داد [حضرت محمد (ص ) ] . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). در مجالس متعدد به مصقل مواعظ و نصایح زنگ کربت و ملال از مرآت ضمیر منیر می زدودند. (ظفرنامه ٔ یزدی ج 2 ص 364). || قطعه فلزی که قصابان بدان کارد تیز کنند.
ترجمه مقاله