ترجمه مقاله

مصنع

لغت‌نامه دهخدا

مصنع. [ م ُ ص َن ْ ن َ ] (ع ص ) برساخته . (یادداشت مؤلف ).مجعول . و رجوع به مصنوعی شود. || کند: فرس مصنع؛ اسب کند. مقابل جواد : هیچ کس از ماه مقنع و فرس مصنع کار بدر تمام و سیر جواد خوشخرام توقع نکرد. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 46). || آراسته . زیبا : رود خون جریان یافت و مصنع دم از دم ضیع مصنع شد. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 239).
ترجمه مقاله