ترجمه مقاله

مصنف

لغت‌نامه دهخدا

مصنف . [ م ُ ص َن ْ ن ِ ] (ع ص ) مرتب کننده ٔ کتاب . (ناظم الاطباء). مبوب . تبویب کننده . آنکه کتاب تصنیف می کند و ترتیب می دهد. تصنیف کننده و نویسنده ٔ کتاب . (ناظم الاطباء). مطلق تصنیف کننده . (آنندراج ). نویسنده ٔ کتاب . نگارنده ٔ جزوه و رساله و کتاب . معمولاً بین مصنف و مؤلف فرق گذارند بدین معنی که مصنف کسی را گویند که همه یا بیشتر مطالب و محتوای کتاب اندیشه ٔ خود او و به ابتکار خود اوست ولی مؤلف کسی است که همه یا بیشتر مطالب را از دیگران گرد آورد و گاهی نیز بین آن دو فرقی نگذارند چنانکه درگذشته نیز چنین بوده و سعدی در گلستان مصنف را با مؤلف ، و تصنیف را با تألیف مترادف آورده است : بیدپای برهمن که مصنف اصل است از جمله ٔ اولیا و وزرای او بوده است . (کلیله و دمنه ). رسمی قدیم است ... که مؤلف و مصنف در تشبیب سخن و دیباچه ٔ کتاب طرفی از ثنای مخدوم و شمتی از دعای ممدوح اظهار کند. (چهارمقاله ص 3).
زیشان شنو دقیقه ٔ فقر ازبرای آنک
تصنیف را مصنف بهتر کند بیان .

خاقانی .


چنانکه رسم مؤلفان است و دأب مصنفان . (گلستان ). || سازنده ٔ نقشها در اصولات و الحان را نیز گویند. (از آنندراج ). سازنده ٔ نقشها در اصول والحان موسیقی :
کیست آن مرد مصنف که ز بسیاری ِ جهل
نکند فرق نوا را ز سرود حیوان .

شفایی (از آنندراج ).


|| گیاهی که دارای رنگهای گوناگون و میوه های مختلف بود. (ناظم الاطباء). || در بیت ذیل که به نام نظام قاری دریادداشتهای لغت نامه آمده است معنی کلمه روشن نیست :
ز لا وسمه زرها به نامش زدند
علم از مصنف به بامش زدند.

نظام قاری .


ترجمه مقاله