ترجمه مقاله

مصیف

لغت‌نامه دهخدا

مصیف . [ م َ ] (ع اِ) خانه ٔ تابستانی . (دهار). جای تابستانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مقابل مَربع. مقابل مشتی . (یادداشت مؤلف ). جایی که تابستان در آن اقامت می کنند. (ناظم الاطباء). ییلاق . جای خوش آب وهوا که تابستان در آن اقامت گزینند. ج ، مصایف . (مهذب الاسماء) (از یادداشت مؤلف ): چون عمر بهار به اکتهال رسیدی و نهار اوبه زوال مراجعت با مصیف به امضا رسانیدی . (تاریخ جهانگشای جوینی ). مربع و مصیف آن المالیغ و قوناس بود.(تاریخ جهانگشای جوینی ). تا سخن به بحث نواحی خراسان رسید و از مربع و مصیف و مشتاة آن پرسید. (تاریخ جهانگشای جوینی ). فوائح نسیمش روائح عبهر و توده ٔ زمینش سوده ٔ عنبر. حسن المصیف بها وطاب المربع. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). || مصیوف . مصیوفة. مصیفة. جای باران تابستانی رسیده . ج ، مصائف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تابستان . صیف . (یادداشت مؤلف ). || مجاری معوج آب . ج ، مصائف . (ناظم الاطباء). آبراهه ٔ کژ. (آنندراج ). || (ص ) ماده شتر بچه دار. مصیفة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله