ترجمه مقاله

مضاض

لغت‌نامه دهخدا

مضاض . [ م ُ] (ع ص ، اِ) بی آمیغ و ناب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).خالص . یقال : فلان من مضاض القوم ؛ ای خالصهم . (از تاج العروس ) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). خالص وبی آمیغ. (ناظم الاطباء). || نام درختی است .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آب شور که خوردن و به کار بردن نتوانند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آبی که از شوری ، خوردن و به کار بردن نتوانند. (ناظم الاطباء). || نام علتی است که به چشم عارض می گردد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نام علتی است که در چشم و جز آن عارض گردد. (از معجم متن اللغة) (از تاج العروس ).
ترجمه مقاله