ترجمه مقاله

مضاعف

لغت‌نامه دهخدا

مضاعف . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) دو چند. (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوچندان . (دهار). هرچیز دوچندان شده و دوبرابر و افزون . (ناظم الاطباء) : هرچند، معنی جرایم او به معاذیر اجوف و تهاونهای معتل مضاعف گشته است . (جهانگشای جوینی ). گوید هر یکی را از شماو ایشان عذاب مضاعف و مکرر است . (تفسیر نسفی سوره ٔ 7 آیه ٔ 38). ای پروردگار ما ایشان را به عذاب مضاعف گرفتار کن . (تفسیر نسفی سوره ٔ 33 آیه ٔ 68). آنها راست جزای مضاعف بدانچه کردند. (تفسیر نسفی سوره ٔ 34 آیه ٔ 37). چون مخالفان اضعاف مضاعف قزلباش بودند، اثری بر سعی و کوشس ایشان مترتب نشده . (عالم آرا ص 231).
- مضاعف شدن ؛ دوچندان شدن : مضاعف شود عذاب مهتران بر عذاب کهتران . (تفسیر نسفی سوره ٔ 11آیه ٔ 20). مضاعف شود بر وی عذاب روز قیامت . (تفسیر نسفی سوره ٔ 25 آیه ٔ 69).
- مضاعف کردن ؛ دوچندان نمودن و دوبرابر کردن و ضعف کردن . (ناظم الاطباء) : خدای تعالی ... آن را مضاعف کند. (تفسیر نسفی سوره ٔ 4 آیه ٔ 40) مضاعف کرده شود مر ایشان را. (تفسیر نسفی سوره ٔ 57آیه ٔ 18). اگر یک نیکی بود از بنده ٔ مؤمن آن را مضاعف کند. (از کشف الاسرار ج 2 ص 505). یکی از ملوک عرب شنیدم که متعلقان را همی گفت که مرسوم فلان را چندانکه هست مضاعف کنید که ملازم درگاه است . (گلستان ).
- مضاعف گردانیدن ؛ دوچندان ساختن : مضاعف گرداندش خدای تعالی به اصناف بسیار فراوان . (تفسیر نسفی سوره ٔ 2 آیه ٔ 245). گویند ای پروردگار ما هرکه ما را این پیش آورد مضاعف گردان وی را عذاب در آتش سوزان . (تفسیر نسفی سوره ٔ 38آیه ٔ 61). وام دهیت خدای را عز و جل وام نیکو مضاعف گرداند آن مر شما را. (تفسیر نسفی سوره ٔ 64 آیه ٔ 16).
- وردالمضاعف ؛ گل صدبرگ . (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به گل صدبرگ شود.
- نرگس مضاعف ؛ نرگس پرپر :
برای دیدن او نرگس مضاعف را
دو چشم گوئی در بوستان چهار شده ست .

سیدحسن غزنوی .


|| (اصطلاح حساب ) دوبرابر کردن عدد را مضاعف گویند، مانند ضرب کردن دو عدددر یکدیگر. و رجوع به مفتاح المعاملات چ بنیاد فرهنگ ص 45 و شمارنامه چ بنیاد ص 11 و ترجمه ٔ مفاتیح العلوم چ بنیاد ص 179 و ضعف شود. || (اصطلاح صرف زبان عرب ) فعلی را گویند، اعم از ثلاثی مجرد یا مزید فیه ، که عین الفعل و لام الفعل آن از یک جنس باشد مانند: «رد» و «حد» و اگر فعل رباعی باشد باید فاءالفعل و لام الفعل اول آن و همچنین عین الفعل و لام الفعل ثانی از یک جنس باشد. مثل : زلزل و تقلقل . (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 888). و رجوع به تعریفات جرجانی شود. || مرحوم دهخدا این کلمه را معادل «پرولی فر» فرانسوی گرفته است و آن ازگلهائی است که «دم گل » آنها بر زبر تخمدان گل به رشد خود ادامه میدهد و از گلبرگها و کاس برگ می گذرد و نمو می کند و شکوفه می دهد و با گلهای پربرگی احاطه می گردد.
ترجمه مقاله