ترجمه مقاله

مضموم

لغت‌نامه دهخدا

مضموم . [ م َ ] (ع ص ) ضمیمه شده و افزوده شده . پیوسته شده و بهم جمع شده . (ناظم الاطباء) : و امروز که این تصنیف میکنم با این شغل است وبریدی بر این مضموم و از دوستان قدیم من است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 275). و دیگر کتاب هندوان بدان مضموم گردد. (کلیله و دمنه ). || اسمی که دارای ضمه باشد. (ناظم الاطباء). || حرفی با پیش . حرفی با حرکت ضمه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله