ترجمه مقاله

مطموع

لغت‌نامه دهخدا

مطموع . [ م َ ] (ع ص ) طمع کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). با آز و با رشک و حریص و آزمند. (ناظم الاطباء) : و در دکان فلان طباخ خاتم خود را رهن مقداری طعام کردیم ، مطموع آنکه به ارسال آن حکم فرمایند. (از نامه ٔ ملک ظاهر بندقدار به ابقاخان از حبیب السیر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله