ترجمه مقاله

مطموم

لغت‌نامه دهخدا

مطموم . [ م َ ] (ع ص ) رجل مطموم الشعر؛ مرد بسیارموی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مطموم الرأس ؛ بریده موی سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به طموم در همین لغت نامه شود. || پر شده . با زمین یکسان شده : و ودیقه ٔتابستان محتدم بود و چاهها مطموم و راهها مطموس . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 294 و چ قدیم ص 182).
ترجمه مقاله