ترجمه مقاله

مطیر

لغت‌نامه دهخدا

مطیر. [ م َ ] (ع اِ) باران . (غیاث ). باران و جای باران رسیده . (آنندراج ). مکان مطیر؛ جای باران رسیده . (منتهی الارب ). ممطور و یقال یوم ماطر و مطیر و ممطور؛ یعنی روزی که در آن باران باشد. (از اقرب الموارد). بارانی .باران دار. بارنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ابر مطیر ؛ ابر بارانی . ابر بارنده :
نیارد کنون تازگی بار تو
نه خورشید رخشان نه ابر مطیر.

ناصرخسرو.


بیقرار است همچو آب سراب
دود تیره ست همچو ابر مطیر.

ناصرخسرو.


قدر او چرخ بلند و رأی او شمس مضی
قدر او بحر محیط وجود او ابر مطیر.

سنایی .


زمین ز حلم تو مایل شود به صبر صبور
هوا ز طبع تو حامل شود به ابر مطیر.

ابوالفرج رونی .


یاد دستت میکند باد بهاری بیش از این
لاجرم وامیشود هر دم دل ابر مطیر.

سلمان ساوجی .


ز بسکه کوه کشیده ست نم ز ابر مطیر
توان کشید رگ از سنگ همچو مو ز خمیر.

(یادداشت به خط مرحوم دهخدا، بدون ذکر نام شاعر).


- عارض مطیر ؛ ابر مطیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از خرمی چو عرصه ٔ جنت کند زمین
چون بگذراند از بر او عارض مطیر.

سوزنی (یادداشت ایضاً).


|| خجلت زده . (غیاث ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله