ترجمه مقاله

مظلوم

لغت‌نامه دهخدا

مظلوم . [ م َ ] (ع ص ) ستم کرده . (دهار). ستم رسیده . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ستم رسیده . جفاشده . تعدی شده . (ناظم الاطباء). ستم کش . ستم رسیده . ستمدیده . ستم زده . که مورد بیدادگری قرار گرفته باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزی خواهد بود جزا و مکافات را در آن جهان و داوری عادل که از این ستمکاران داد مظلومان بستاند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 196). مظلومی پیش گرفتی تا ناگاه در راه پیش خلیفه آمدی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 423).
ای بسا تاج و تخت مرجومان
لخت لخت از دعای مظلومان .

سنایی .


با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات ... و تقویت مظلومان حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز. (کلیله و دمنه ).
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
مظلوم در حمایت داور نکوتر است .

خاقانی .


زنجیر فلک گردد حبل اﷲ مظلومان
گر قاف به قاف از دین یک تار کشد عدلش .

خاقانی .


مظلومم از زمانه و محرومم از فلک
ای بانو الغیاث که جای ترحم است .

خاقانی .


لواطف او درهای رأفت بر مظلومان گشاده . (سندبادنامه ).
لب خشک مظلوم گو خوش بخند
که دندان ظالم بخواهند کند.

سعدی .


ترجمه مقاله