ترجمه مقاله

معاتب

لغت‌نامه دهخدا

معاتب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) ملامت کرده شده و سرزنش شده . (ناظم الاطباء). عتاب کرده شده . (غیاث ) :
بزرگوارا من خود معاتبم ز خرد
چه باشد ارتو نباشی بر این خطا عاتب .

عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 31).


و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرداند. (سندبادنامه ص 79). و رجوع به معاتبة و معاتبت شود.
ترجمه مقاله