ترجمه مقاله

معارج

لغت‌نامه دهخدا

معارج . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ معراج . (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ معرج [ م ِ رَ / م َ رَ ] . (ناظم الاطباء). ج ِ معرج و معراج . (اقرب الموارد). نردبانها و این جمع معراج است . (غیاث ) (آنندراج ). پایه ها : در مدارج موجودات و معارج معقولات بعد از نبوت که غایت مرتبه ٔ انسان است هیچ مرتبه ای و رای پادشاهی نیست . (چهارمقاله ص 6). در جمله همچنانکه می شنوم در معارج معارف آن جهانی دایم الصعود باد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 271). چه عالمیان در منازل و معارج و... متفاوت قدرند. (سندبادنامه ص 4). از مدارج و معارجش برگذشتند و اوج آفتاب را در حضیض سایه ٔ او بازگذاشتند. (مرزبان نامه ). پادشاه از راه یسار عزم ذروه ٔ اعلی کرد و مطالعه ٔ مداخل و مخارج و مشاهده ٔ مراقی و معارج آن واجب فرمود. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به معراج و معرج شود.
ترجمه مقاله