ترجمه مقاله

معاضد

لغت‌نامه دهخدا

معاضد. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) یاری نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یاری کننده و دستگیر و معاون و مددگار و هم بازو. (ناظم الاطباء). دستیار. یار. معین . ناصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سروران ایشان به خلیفه نوشتندکه ما بندگان آل سلجوق ... هواخواه دولت عباسی ، مطواع و معاضد اسلام ... هستیم . (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 17).
ترجمه مقاله