معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م َ ب َ ] (اِخ ) ابن وهب (متوفی به سال 126 هَ . ق .) از موسیقی دانان معروف در صدر اسلام است . اصل او از موالی است . در مدینه نشأت یافت . در اوان جوانی گوسفندچرانی می کرد و گاهی به تجارت می پرداخت و چون نبوغش در موسیقی آشکار شد بزرگان مدینه بدو اقبال کردند. سپس به شام رفت و به امرای آنجا پیوست و مقامی بلند یافت . وی عمری طولانی پیدا کرد و در اواخر عمر آوازش قطع گردید. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1054) :
مرغ چنان بوکلک دهانش به تنگی
در گلوی او چگونه گنجد معبد.
بادِ بَزین صِناعت ِ مانی کُند همی
مرغ حزین روایت معبد کُند همی .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 136) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
یکی چون معبد مطرب ، دوم چون زلزل رازی
سیم چون ستی زرین چهارم چون علی بیکی .
تا یاد کنند اهل دانش
از شعر عبید و صوت معبد.
مرغ چنان بوکلک دهانش به تنگی
در گلوی او چگونه گنجد معبد.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 15).
بادِ بَزین صِناعت ِ مانی کُند همی
مرغ حزین روایت معبد کُند همی .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 136) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
یکی چون معبد مطرب ، دوم چون زلزل رازی
سیم چون ستی زرین چهارم چون علی بیکی .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 109).
تا یاد کنند اهل دانش
از شعر عبید و صوت معبد.
(از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 135).