معبود
لغتنامه دهخدا
معبود. [ م َ ] (ع ص ) پرستش کرده شده . (آنندراج ). پرستش شده . (ناظم الاطباء). آنکه او را پرستند. عبادت شده .پرستیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
داده است بدو ملک جهان خالق معبود
با خالق معبود کسی را نبود کار.
|| خداوند تبارک و تعالی . (ناظم الاطباء). خدا. خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چهارم نطق گویایی صفات ذات معبود است
به پنجم پای پوئیدن به سوی کعبه ٔ جانان .
چو دانستی که معبودی ترا هست
بدار از جستجوی چون و چه دست .
داده است بدو ملک جهان خالق معبود
با خالق معبود کسی را نبود کار.
منوچهری .
|| خداوند تبارک و تعالی . (ناظم الاطباء). خدا. خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چهارم نطق گویایی صفات ذات معبود است
به پنجم پای پوئیدن به سوی کعبه ٔ جانان .
ناصرخسرو.
چو دانستی که معبودی ترا هست
بدار از جستجوی چون و چه دست .
نظامی .