ترجمه مقاله

معتاد

لغت‌نامه دهخدا

معتاد. [ م ُ ] (ع ص ) عادت گرفته شده و عادت گیرنده . (آنندراج ). خوی گیرنده و خوی پذیر و خوکاره و خوگر. (ناظم الاطباء). خوی گرفته . آموختگار.آموخته . عادت کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- معتاد شدن ؛ عادت کردن . خوی کردن . (ناظم الاطباء).
- معتاد کردن ؛ بیاموختن . آموخته کردن . عادت دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| عادت شده . معمول . مرسوم : جواب استادم نبشته بود، هم به مخاطبه ٔ معتاد الی الشیخ الجلیل السید ابی نصر مشکان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379).
|| (اِ) عادت و خوی و رسم . (ناظم الاطباء).
- برخلاف معتاد ؛ برخلاف رسم و برخلاف عادت و برخلاف معمول . (ناظم الاطباء).
|| (اصطلاح معانی ) در اصطلاح معانی ، مقابل غریب . رجوع به اعتیاد و غریب شود.
ترجمه مقاله