ترجمه مقاله

معتد

لغت‌نامه دهخدا

معتد. [ م ُ ت َ د د ] (ع ص ) شمرده شده و حساب کرده شده و اعتناشده . (ناظم الاطباء) : پوشنج از جمله ٔ مضافات هراة بود و در اعتداد بغراجق عم سلطان معتد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 242).
- معتدٌبه ؛ شمار گرفته شده یعنی معتبر و قابل اعتبار. (غیاث ) (آنندراج ). فراوان . هنگفت . بسیار.
ترجمه مقاله