ترجمه مقاله

معتزلی

لغت‌نامه دهخدا

معتزلی . [ م ُ ت َ زِ ] (ص نسبی ) یک تن از معتزله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هر کس که آن را در فلک و کواکب و بروج داند آفریدگار را از میانه بردارد معتزلی و زندیقی و دهری شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93).
رؤیت حق به بر معتزلی
دیدنی نیست ببین انکارش .

خاقانی .


و رجوع به معتزله شود.
- معتزلی مذهب ؛ آنکه بر مذهب معتزله است : محمود با آن جماعت تدبیر کرد که فردوسی را چه دهیم گفتند پنجاه هزار درم و این خود بسیار باشد که او مردی رافضی است و معتزلی مذهب . (چهارمقاله ).
ترجمه مقاله