ترجمه مقاله

معتصم

لغت‌نامه دهخدا

معتصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) چنگل زننده در چیزی برای استعانت و نجات . (غیاث ) (آنندراج ). چنگ درزننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : به حبل تقوی و یقین و عروه ٔ وثقی دین متمسک و معتصم بوده است . (سندبادنامه ص 216). و به حبل متین او معتصم و در هر حالی از او طلب یاری می کنیم . (تاریخ قم ص 15). || پناه گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : میان فایق و وزیر ابوالمظفر وحشتی حادث شد و ابوالمظفر از خوف فایق در سرای عمارت گریخت و به دست ابوالحرث معتصم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 199). و رجوع به اعتصام شود.
ترجمه مقاله