ترجمه مقاله

معد

لغت‌نامه دهخدا

معد. [م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن منصور بن قائم بن مهدی عبیداﷲ فاطمی عبیدی ، ملقب به المعزلدین اﷲ (معز فاطمی ) صاحب مصر و افریقیه (319-365 هَ. ق .) یکی از خلفای فاطمی مصر است . در «المهدیة» مغرب به دنیا آمد و به سال 341 هَ . ق . پس از درگذشت پدرش به خلافت رسید و سردار خود «جوهر» را با سپاهی گران برای سرکوبی گردنکشان به بلاد مغرب فرستاد و او «فاس » و «سجلماسه » را بگشود و بلاد افریقیه (به جز «سبته » که در تصرف بنی امیه ٔ اندلس باقی ماند) مطیع وی شدند. هنگامی که خبر مرگ کافور اخشیدی فرمانروای مصر به او رسید «جوهر» را به سوی مصر روانه ساخت و او مصررا فتح کرد. (به سال 358 هَ . ق .). و حدود شهر «قاهره » را بنا نهاد (359-361) و آن را «قاهره ٔ معزیه » نامید. معد به سال 361 «بلکین بن زیری صنهاجی » را از جانب خود به حکومت افریقیه گماشت و خود از «منصوریه » (مرکز حکومت خود در مغرب ) خارج شد و به سال 362 واردقاهره گردید. و قاهره بعد از این تا آخر فرمانروایی فاطمیان مقر حکومت این سلسله شد. وی مردی عاقل و دوراندیش و دلیر و ادیب بود و اشعار لطیفی بدو منسوب است . ابن هانی اندلسی او را مدح کرده است . (از اعلام زرکلی ج 8 چ 2 ص 179). و رجوع به همین مأخذ و وفیات الاعیان چ محمد محیی الدین عبدالحمید ج 4 صص 312-316 شود.
ترجمه مقاله