ترجمه مقاله

معراج

لغت‌نامه دهخدا

معراج . [ م ِ ] (ع اِ) نردبان . مَصعَد. مَعرَج . مِعرَج . ج ، معاریج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آلت عروج و آن نردبان است . (غیاث ) (آنندراج ). نردبان و جای بالا رفتن و بلند گردیدن . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) عروج و صعود بر آسمانها که ویژه ٔ حضرت رسول اکرم بود. (لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی جعفر سجادی ). عروج پیغمبر اسلام به آسمان و آن به بیست و ششم ماه رجب بوده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مدارج النبوه نوشته که از اخص خصایص و اشرف فضایل و کمالات و ابهر معجزات و کرامات تشریف و تخصیص الهی جل و علا مر آن حضرت را (ص ) به فضیلت اسراء و معراج است که هیچکس از انبیا ورسل را به آن مشرف و مکرم نگردانیده و به جایی که او را رسانید و آنچه او را نمود هیچکس را نرسانید و ننمود سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا . اسراء که بردن آن حضرت است از مکه به مسجد اقصی ثابت است به کتاب اﷲ و منکر آن کافر است و از آنجا به آسمان بردن که معراج نام آن است ثابت است به احادیث مشهور که منکر آن مبتدع و فاسق و مخذول است . و... صحیح آن است که وجود اسراء و معراج همه در بیداری و به جسد بود و جمهور علما از صحابه و تابعین و اتباع و من بعدهم از محدثین و فقها و متکلمین بر این اند و متوارد است بدان احادیث صحیحه و اخبار صریحه و بعضی برآنند که به روح بود در منام و جمعی برآنند که قضیه متعدد بود در یک وقت در یقظه به جسد و در اوقات دیگر در منام به روح ، بعضی در مکه بود و بعضی در مدینه و با وجود آن اتفاق دارند همه که رؤیای انبیا وحی است که راه نیست شبهه را در آن و بیدار است دل ایشان در آن و پوشیده است چشم ایشان چنانکه پوشیده می گردد چشم در وقت حضور و مراقبه تا شاغل نگردد چیزی از محسوسات . (آنندراج ) :
بر بام سدره تا در ادنی فکنده رخت
روح القدس دلیلش ، معراج نردبان .

خاقانی .


در بارگاه صاحب معراج هر زمان
معراج دل به جنت مأوی برآورم .

خاقانی .


شب از چتر معراج او سایه ای
وز آن نردبان آسمان پایه ای .

نظامی (شرفنامه چ وحید ص 17).


ز معراج او در شب ترکتاز
معرج گران فلک را طراز.

نظامی (شرفنامه چ وحید ص 17).


- شب معراج ؛ شبی که آن حضرت صلی اﷲعلیه وآله به امر خداوند تبارک و تعالی عروج کرد به سوی خدا و نزدیک گردید به وی و به مقامی رسید که هیچ یک از خلایق به آن مقام نرسیده و نخواهند رسید.(ناظم الاطباء) :
زانکه پیغمبر شب معراج تا بر ساق عرش
از شرف شد نه ز خفتن سر به غار ای ناصبی ...

ناصرخسرو.


چشمه ٔ خورشید که محتاج اوست
نیم هلال از شب معراج اوست
تخت نشین شب معراج بود
تخت نشان کمر و تاج بود.

نظامی (مخزن الاسرار چ وحیدص 13).


- لیلةالمعراج ؛ شب معراج . رجوع به ترکیب قبل شود.
|| (اِمص ) درشواهد زیر به معنی مطلق عروج و به بالا برشدن آمده است :
چون برایشان به سر آمد شب معراجی
رزبان آمد تازنده چو حجاجی .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 203).


آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود.

خاقانی .


هر دمی او را یکی معراج خاص
بر سر تاجش نهد حق تاج خاص .

مولوی .


ترجمه مقاله