ترجمه مقاله

معرق

لغت‌نامه دهخدا

معرق . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع ص ) می به آب آمیخته . (مهذب الاسماء). شراب رگ دار از آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شراب آمیخته با اندکی آب . (ناظم الاطباء). و رجوع به مُعرَق شود. || مرد کم گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || رجل معرق الخدین ؛ مرد کم گوشت رخسار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هر چیز رگ دار. (ناظم الاطباء).
- کاشی معرق ؛ قسمی از خشت کاشی منقش که نقشها را مانند عرق در آن قرار داده اند. (ناظم الاطباء). قسمی کاشی مرکب از قطعات مختلف و رنگهای گوناگون که چون کنار هم قرار گیرندنقشی بدیع بوجود آید. و رجوع به معرق کاری شود.
ترجمه مقاله