ترجمه مقاله

معضل

لغت‌نامه دهخدا

معضل . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) امر معضل ؛ کار بی بیرون شو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت دشوار. مشکل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کار دشوار و فرو بسته . (از اقرب الموارد) : و این معضل ترا چگونه دست دهد و این مشکل به کدام شکل روی نماید. (سندبادنامه ص 70). تا اگر مهمی پیش آید یا معضلی روی نماید بدین نامها دفع و رفع آن کنی . (سندبادنامه ص 228). || زنی که بچه آوردن بر او دشوار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که بچه آوردن بر وی دشوار باشد و کذلک الدجاجة و غیرها. ج ، معاضیل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرد قوی و استوارخلقت و منه فی صفته صلی اﷲ علیه و آله : انه کان معضلا ای موثق الخلق . (منتهی الارب ). مرد قوی و استوارخلقت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد زیرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سخت و شدید القبح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شدید القبح . (اقرب الموارد). || داء معضل ؛ بیماری درمان ناپذیر. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله