ترجمه مقاله

معلوب

لغت‌نامه دهخدا

معلوب . [ م َ ] (ع ص ) راه فراخ و پاسپرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). راه روشن . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || سیف معلوب ؛ شمشیر که قبضه ٔ آن از پی گردن شتر پیچیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتار بیماری عَلَب . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله