معنبر ساختن
لغتنامه دهخدا
معنبر ساختن . [ م ُ عَم ْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عنبرآلود کردن . به عنبر آغشتن . خوشبو کردن :
خاک مجلس بود خاقانی به بوی جرعه ای
هم به بوی جرعه فرقش را معنبر ساختم .
خاک مجلس بود خاقانی به بوی جرعه ای
هم به بوی جرعه فرقش را معنبر ساختم .
خاقانی .