ترجمه مقاله

معوة

لغت‌نامه دهخدا

معوة. [ م َع ْ وَ ] (ع اِ) یکی معو. (منتهی الارب ). واحد معو یعنی یک دانه رطب رسیده . (ناظم الاطباء). ابوعبید گوید به قیاس واحد معو است و من آن را نشنیده ام . (از اقرب الموارد). || رطب نیم خشک . (ناظم الاطباء). رطبی که قسمتی از آن خشک شده باشد. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله