ترجمه مقاله

مغزین

لغت‌نامه دهخدا

مغزین . [ م َ ] (ص نسبی )منسوب به مغز. (ناظم الاطباء). دارای مغز. مغزدار.
- مغزین تر ؛ پرمغزتر. مغزدارتر :
اینک سر و گرز گران ،می زن برای امتحان
ور بشکند این استخوان ، از عقل و جان مغزین ترم .
مولوی (فرهنگ نوادر لغات ، کلیات شمس چ فروزانفر).
|| نام نوعی از حلوا باشد. (برهان ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله