ترجمه مقاله

مغمر

لغت‌نامه دهخدا

مغمر. [ م ُ غ َم ْ م َ ] (ع ص ) کارها ناآزموده . (مهذب الاسماء) (دهار). ناآزموده . (زمخشری ). ناآزموده کار و بی وقوف . (ناظم الاطباء). ناشی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ثوب مغمر؛ جامه ٔ رنگ کرده به زعفران . || هو مغمر العیش ؛ او کسی است که نمی رسد به عیش مگر اندکی از آن را و گفته شده است غافل از تمام عیش . (از ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله