ترجمه مقاله

مغیب

لغت‌نامه دهخدا

مغیب . [ م َ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). ناپدید شدن . غَیب . غَیبة. غِیاب . غَیبوبة. غُیوب . غُیوبة. مَغاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دور شدن و جدا گردیدن از کسی . (از اقرب الموارد) : من و دوستی چو بادام در پوستی صحبت داشتیم ناگاه اتفاق مغیب افتاد. (گلستان ). || فروشدن آفتاب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غیب و غیاب شود. || (اِ) جای آفتاب فروشدن . (دهار). مغرب . (مهذب الاسماء). آنجا که خورشید یا ستاره فروشود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مغیب اعتدال ؛ عبارت است از نقطه ٔ مغرب . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله