ترجمه مقاله

مفاخرت

لغت‌نامه دهخدا

مفاخرت . [ م ُ خ َ / خ ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) با کسی فخر کردن و نازش کردن در بزرگی . (غیاث ). مفاخرة. و رجوع به مفاخرة شود. || (اِمص ) فخریه و تفاخر و اظهار بزرگی و مناقبت در حسب و نسب و جز آن . (ناظم الاطباء). نازش . سرفرازی . سرافرازی . سربلندی . فخر. افتخار. مباهات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، مفاخرات :
به اصل تنها کس را مفاخرت نرسد
که نسبت همه از آدم است و از حواست .

مسعودسعد.


ز ماده بودن خورشید را مفاخرت است
که طبع اوست معانی بکر را مادر.

مسعودسعد.


پادشاهی را به مکان او مفاخرت است و دولت را به خدمت او مبادرت . (چهارمقاله ص 135). و رجوع به مفاخرات شود.
ترجمه مقاله