ترجمه مقاله

مفارش

لغت‌نامه دهخدا

مفارش . [ م َ رِ ] (ع اِ) گستردنیها، و واحد آن مَفرَش است . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ج ِ مَفرَش . (ناظم الاطباء) : و از مفارش و آلات و امتعه و مطعوم و مشروب و مرکوب چندان بدان شهر کشیدند که روزگار دست تباهی به آن نرساند. (مرزبان نامه ). و رجوع به مفرش شود. || هو کریم المفارش ؛ او دارای زنهای کریم است . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ج ِ مِفرَشَة. (اقرب الموارد). رجوع به مفرشة شود.
ترجمه مقاله