ترجمه مقاله

مفارقات

لغت‌نامه دهخدا

مفارقات . [ م ُ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفارقة. تأنیث مفارق . رجوع به مفارق شود. || (اصطلاح فلسفه ) جواهر مجرد از ماده و قائم به نفس خود. (از تعریفات جرجانی ). جواهرمجرده ٔ عقلیه و نفسیه . (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ). جواهری که مجرد بوده و قائم به نفس خود باشند نه به ماده و مادیات ، مانند عقول و نفوس و غیره . (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و دستورالعلما و اسفار و شرح منظومه شود.
- مفارقات سفلیه ؛ نفوس مدبره ٔ انسانی . (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ).
- مفارقات عقلیه ؛ عقول . (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ). و رجوع به مفارقات محض شود.
- مفارقات علویه ؛ عقول و نفوس . (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ).
- مفارقات قدسی ؛ عقول مجرده . (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ).
- مفارقات محض یا محضه ؛ عقول اند که آنها را مفارقات نوریه نیز گویند. و رجوع به ترکیب بعد و فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی و فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی شود.
- مفارقات نوری یا نوریه ؛ مفارقات محض ، عقول ، از آن جهت چنین نامیده می شوند که هم به فعل و هم به وجود نیازی به ماده ندارند و برخلاف نفوس که وجود مستقل بوده ولکن در فعل احتیاج به ماده دارند واز این جهت است که گویند مفارقات محضه خارج الهویت از زمان و مکان اند، زیرا زمان و مکان از عوارض و خصوصیات ماده است . (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).
|| گاه معقولات و متصورات ذهنی را نیز مفارقات گویند و به این اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ).
ترجمه مقاله