ترجمه مقاله

مفاوضت

لغت‌نامه دهخدا

مفاوضت . [ م ُ وَ / وِ ض َ ] (از ع ، اِمص ) بیان کردن سخن به نرمی . (غیاث ). || با هم راز گفتن و مشورت کردن . (غیاث ). گفتگو. مذاکره . مشاوره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : غایت نهمت بر آن مقصور داشتمی که یکی را از ایشان دریافتمی و ساعتی به مفاوضت او مؤانست جستمی . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 17). وکیل دریا این مفاوضت بشنود، از بزرگ منشی و رعنائی طیطوی در خشم شد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 113). در اثنای مفاوضت سیاح ذکر پیرایه بازگردانید و عین آن بدو نمود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 404). شاهزاده چون ... لطف محاورت و حسن مفاوضت او بشنید... (سندبادنامه ص 176). و رجوع به مفاوضه و مفاوضة شود.
- مفاوضت پیوستن ؛ گفتگو کردن . مشورت کردن . با هم رازی را در میان گذاشتن : در نیک و بد و اندوه و شادی مفاوضت پیوندند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 102). و یک دو کرت براهمه را طلبیده است و مفاوضتی پیوسته و اکنون خلوتی کرده است و متفکر و رنجور نشسته . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 362).
ترجمه مقاله