ترجمه مقاله

مفتح

لغت‌نامه دهخدا

مفتح . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . بازکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) :
ای بند مرا مفتح از تو
سودای مرا مفرح از تو.

نظامی .


و رجوع به تفتیح شود.
- مفتح الابواب . رجوع به مدخل مفتح الابواب در ردیف خودشود.
|| (اصطلاح طب ) به اصطلاح طب ، هر آنچه مجاری بسته شده را باز کند. (ناظم الاطباء). دوایی است که به حرکت درمی آورد به سوی بیرون ماده ای را که در داخل تجویف منافذ مانده باشد تا مجاری باز باشند و این قوی تر از جالی است ، مانند فطراسالیون و این خاصیت بدان جهت است که آن یا لطیف و محلل است و یا لطیف و مقطعو یا لطیف و غسال . و هر حِرّیف و هر لطیف سیال مایل به حرارت و مایل به اعتدال و هر لطیف حامض مفتح است . (از قانون ابوعلی سینا کتاب دوم ص 149). نزد پزشکان ، دارویی است که بیرون می آورد از مجرای مسدود، ماده ای که بیرون آمدن آن متعذر و متعسر بوده هنگام فعل حرارت غریزی در مجری ، مانند کرفس . (کشاف اصطلاحات الفنون ). دوایی است که محرک ماده ٔ واقع در تجویف منافذ یادهانه های آن است به سوی بیرون ، مانند نطرون . (از بحرالجواهر). تفتیح کننده ٔ سده . گشاینده ٔ سده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مخزن الادویه شود. || فاتح و گیرنده ٔ شهر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ترجمه مقاله