ترجمه مقاله

مفسود

لغت‌نامه دهخدا

مفسود. [ م َ ] (ع ص ) تباه شده . فاسدشده . (از ناظم الاطباء). فاسد. تباه (اسم مفعول از فعل لازم و این کلمه در عربی نیامده است ). (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7، فرهنگ نوادر لغات ) :
چو موش جز پی دزدی برون نه ایم از خاک
چه برخوریم از آن رفتن کژ مفسود.

مولوی (کلیات شمس ایضاً).


ترجمه مقاله