ترجمه مقاله

مفقع

لغت‌نامه دهخدا

مفقع. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) فقر مفقع؛ نیاز چسباننده به زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درویشی و نیازمندی بسیار که چسباننده بر زمین باشد. (ناظم الاطباء). فقر و درویشی که خوار و خاکسار سازد. (از محیط المحیط). || فقیر گرفتار رنج و مشقت و در لسان گوید و آن بدترین احوال است . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله