ترجمه مقاله

مفیض

لغت‌نامه دهخدا

مفیض . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه اشک می ریزد. || آنکه آب بر خود می ریزد. (ناظم الاطباء). و رجوع به افاضة شود. || فیض رساننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه عطا می کند. (ناظم الاطباء). فیض بخش . بخشنده : اگرچه شمس وار به اریحیت فایض مفیض و لطف سجیت مستفیض منقطعالقرین و عدیم المثل است ... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 299). معاینه ٔ جرم آتش که مفیض نور است ... (اوصاف الاشراف ص 55).
تا باشد آن دعا که رود سوی آسمان
گاهی مفیض راحت و گه مثمر محن .

جامی .


ترجمه مقاله