ترجمه مقاله

مقبوض

لغت‌نامه دهخدا

مقبوض . [ م َ ] (ع ص ) بستده . (مهذب الاسماء). به پنجه گرفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مأخوذ از تازی ، گرفته شده . قبض شده . ضبطشده . تصرف شده . مالک شده . (ناظم الاطباء).
- مقبوض به سوم ؛ (اصطلاح فقه ) مثل اینکه شخص مشتری در حین مذاکره ٔ خرید مبیع را از بایع بگیرد و در آن دقت کند تا اگر پسندید بخرد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). مقبوض به سوم ، در ضمان گیرنده است . اگرچه تلف آن بدون تعدی و تفریط صورت گیرد.
- مقبوض به عقد غیرنافذ ؛ (اصطلاح فقه و حقوق ) یعنی مال موضوع عقد غیرنافذ (مانند بیع مکره ) که از دست مالک آن خارج شده و به دست طرف عقد افتاده باشد،چون غیرنافذ بودن عقد مکره و اعتبار قصد انشای طرفین فی الجمله مجوز تصرف طرف مُکرَه در مال او نیست ، لذا قبض به عقد غیرنافذ هم موجب ضمان است . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- مقبوض به عقد فاسد ؛ (اصطلاح فقه و حقوق ) یعنی مال موضوع عقد فاسد که از دست مالک آن خارج شده و به دست طرف عقد افتاده است . این امر موجب مسؤولیت قابض است ، خواه عقد از عقود معوض باشد خواه از عقود غیرمعوض مانند هبه ٔ غیرمعوض . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
|| گرفتارشده . حبس شده . بندآمده . || ترنجیده . (از ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض ) جزوی است که حرف پنجم آن که ساکن است از آن بازگرفته باشند، چنانکه یاء از مفاعیلن بیندازی مفاعلن بماند و مفاعلن چون از مفاعیلن منشعب باشد آن را مقبوض خوانند از بهر آنکه حرفی از آن بازگرفته اند. (از المعجم چ دانشگاه صص 35-36).
ترجمه مقاله