ترجمه مقاله

مقرنشع

لغت‌نامه دهخدا

مقرنشع. [ م ُ رَ ش ِ ] (ع ص ) ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شادمان . (منتهی الارب ). خرسند و شادمان . (ناظم الاطباء). || مستبشر. (منتهی الارب ). بابشارت . (ناظم الاطباء). || مرد آماده ٔ بدی . (منتهی الارب ). آماده ٔ شر. || سر بلند کرده و سربرداشته وجنبان و متحرک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله