ترجمه مقاله

مقروح

لغت‌نامه دهخدا

مقروح . [ م َ ] (ع ص ) ریش برآمده و آبله رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زخمی . زخمدار. (از اقرب الموارد) : اشک دیده ٔ انام مسفوح و چشم شخص اسلام مقروح و مجروح . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444). || طریق مقروح ؛ راه نیک پاسپرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله