ترجمه مقاله

مقر

لغت‌نامه دهخدا

مقر. [ م َ ] (ع اِ) زهر قاتل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارویی تلخ که صبر گویند. (ناظم الاطباء). صبرو گویند شبیه به صبر. (از اقرب الموارد). علفی است که صبر از آن بهم می رسد و صبر دوایی است معروف و گویند عربی است و به معنی تلخ باشد. (برهان ). اسم عربی نبات صبر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || (ص ) چیزی تلخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز تلخ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله