ترجمه مقاله

مقط

لغت‌نامه دهخدا

مقط. [ م ِ ق َطط ] (ع اِ) ج ، مقاط. (مهذب الاسماء). قطزن و آن را قطگیر نیز گویند. (غیاث ) (آنندراج ). قطزن . ج ، مَقاطّ. (ناظم الاطباء). استخوان کوچکی که نویسنده قلم را بر روی آن قط زند. مِقَطة. (از اقرب الموارد). قطزن . شق زن . قلمزن . قلمزنه . خامه زن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
آنجا که کلک مدح تو خواهد مسیر عقل
از شاخ سدره دست عطارد کند مقط.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید ص 412).
ترجمه مقاله