ترجمه مقاله

مقل

لغت‌نامه دهخدا

مقل . [ م َ ](ع مص ) به کسی نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). بنگریستن . (المصادر زوزنی ). نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نگریستن به چیزی . (غیاث ) (از اقرب الموارد). || به آب فروبردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). فروبردن به آب و جز آن . (آنندراج ) (غیاث ) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || فرورفتن در آب . || به دست اندک شیر مکانیدن شتر بچه را، به ترس ِشیر مکیدن وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مقل المقلة؛ در آوند انداخت سنگ را و آب بر آن ریخت برای تقسیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سخن چینی کردن و بد گفتن کسی را پیش کسی . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) نوعی از شیر دادن . || تک چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریگ و خاک . و گویند: انغمس فی الماء حتی اتی بالمقل معه ؛ ای بالحصی والتراب . (از اقرب الموارد). || محل فرورفتن در دریا و منه قول لقمان : أرأیت الحبة تکون فی مقل البحر؛ ای فی مغاص البحر. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله