ترجمه مقاله

مقل

لغت‌نامه دهخدا

مقل . [ م ُ ] (اِ) نوعی از عطر باشد که آن را از عود و عنبر و صندل و غیر آن سازند. بواسیر را نافع است . (برهان ). در مؤیداز بعضی کتب طبی نقل کرده که عطری است مرکب از چهارجزو. (فرهنگ رشیدی ). نوعی از عطریات که از عود و عنبر و صندل و جز آن سازند. (ناظم الاطباء). || هفت تخمه ٔ بزوری را نیز گویند که بجهت عاشقان بپزند بجهت دفع عشق از ایشان . (برهان ). هفت تخمه یعنی بزوری که جهت عاشقان بپزند تا دفع عشق از ایشان کند. (ناظم الاطباء). || به معنی گرز باشد که به عربی عمود خوانند. (برهان ). به معنی گرز نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). در لطایف به معنی گرز و کوپال نوشته . (غیاث ) (آنندراج ). گرز و عمود. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله