ترجمه مقاله

مقور

لغت‌نامه دهخدا

مقور. [ م ُ ق َوْ وَ ] (ع ص ) قطران مالیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به قطران اندوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قواره دار کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). هر چیز گردبریده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). هرچه از وسط آن سوراخ گردی بریده باشند. (از اقرب الموارد) :
چرخ جادوپیشه چون زرین قواره کرد کم
دامن کحلیش را چینی مقور ساختند.

خاقانی .


- غیرمقور ؛ بی گریبان : فبعث الیه بقمیص غیرمقور. (تاریخ ابن خلکان چ تهران ج 1 ص 256، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله